شاید هم تاوان گناه آدم و حوا این بود که از نسلشان انسان های دیگری به وجود آیند.انسانهایی که به درد و رنج و نادانی زنجیر شده اند.موجوداتی که شاید بخاطر گناه ناکرده و به جرم غفلت پدر ،هر روز به دست خودشان سلاخی میشوند.تاوان گناه کبیره ی آدم و حوا هم شاید این بود که به عذاب وجدانی بی پایان دچار شوند ، پوست و خونشان را در عذابی متناوب ببینند و هر لحظه زمزمه ی نفرت آنها را بشنود که پدرشان را برای آن هوس شوم ، آن لکه ی ننگ سرزنش میکنند.زیرا اگر من جای آدم و حوا بودم از دیدن این نسلِ سرگردانِ بیمارِ دائم در عذاب ، شبها خوابم نمیبرد.
شاید هم تاوان گناه آدم و حوا این بود که نظاره گر حضور انسان هایی باشند که هرگز متوجه نمیشوند با خود چه کرده اند، با فرزندانشان چه کرده اند ، با زنهایشان ، دوستانشان. .شاهد این باشند که آدمهایی، آدمِ دیگری را سر یک مسابقه ی فوتبال له میکنند تا در دلشان احساس شعفی حقیر و کثیف دست دهد که مایه مباهاتشان باشد، تا بتوانند به آن افتخار کنند و آن کُشته را سزاوار این سلاخی وحشیانه بدانند.همینقدر خنده دار و فاجعه بار.درست است، بیچاره آدم و حوا ،باید هر روز شاهد قتل عام ، گرسنگی ، جنگ،افسردگی و شرارت باشند.شاید آدم و حوا در بهشت هم احساس راحتی نمیکنند.شاید بهشت و جهنم نقطه ای، در مغز آدم باشد.اخر اینگونه به نظر میرسد که اگر آدم و حوا دندان هایشان را میوه ممنوعه فرو نمیکردند، هرگز ی به وجود نمی آمد ، هرگز شهوتی وجود نمی داشت.انگار که آدم دندان هایش را در گوشت و پوست خودش فرو کرده و از طعم خون خودش شده باشد،نه ان میوه ی ممنوع. بیچاره آدم و حوا. هرگز نمیخواهم جای آنها باشم . چون اگر جای آنها بودم هرگز خودم را نمیبخشیدم.
داستان آدم و حوا هم داستان ترسناکی ست.گویی انسان ها همیشه میدانستند در حلقه ای که از آن خون میچکد زندانی هستند . گویی بشریت همواره سایه ی سیاه چنگالهای تباهی و جنایت را روی سرش احساس میکرده.گویی تنفری همیشگی با او بوده . پشیمانی و شرمساری ای مدام .
داستان گناه پدر و مادرم .بهشت.و سرزمین های سیراب از خون
همون غمی که مثل یه بختک .....
آدم ,حوا ,، ,شاید ,ی ,گناه ,آدم و ,و حوا ,این بود ,بود که ,تاوان گناه
درباره این سایت